داستان گل فروش
 
برق-الکترونیک
بدون شرح ...


شکسپير می گويد :
 

مردی مقابل گل فروشی ايستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر

ديگری بود سفارش دهد تا برايش پست شود وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری

را ديد که در کنار درب نشسته بود و گريه  می کرد. مرد نزديک دختر رفت و از او

پرسيد :

دختر خوب چرا گريه می کنی ؟  دختر گفت :می خواستم برای مادرم يک شاخه گل

بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و  گفت :با من بيا٬ من برای تو يک دسته گل

خيلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت  بدهی.وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر

در حالی که دسته گل را در دستش گرفته  بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضايت بر لب

داشت. مرد به دختر گفت : می  خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی

نيست!  مرد ديگرنمی  توانست چيزی بگويد٬ بغض گلويش را گرفت و دلش شکست. طاقت

نياورد٬ به گل  فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کيلومتر رانندگی کرد تا خودش

 آن را  به دست مادرش هديه بدهد.شکسپير می گويد: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم

برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همين امروز به من هديه کن...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
جمعه 11 آذر 1390برچسب:, :: 1:28
آرش پوررحیم

درباره وبلاگ


فریاد زبانم را نمی شنوی ! یک روز ! من سکوت خواهم کرد و ...تو آن روز برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید !
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان برق-الکترونیک و آدرس arashpourrahim.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 82
بازدید کل : 2476
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1